مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
وبلاگ بسیج در جهت بصیرت افزایی
وبلاگ بسیج در جهت بصیرت افزایی
سه شنبه 02/07/04
#سالروز_ازدواج_حضرت_محمد
🌱دهم ربیع سالروز ازدواج پیامبر صلی الله و حضرت خدیجه سلام الله علیها
🌸از بهر قیامتت براتی بفرست
🌸یک توشه برای روز آتی بفرست
🌸در شام عروسی نبی، جانانه
🌸از عمق وجودت صلواتی بفرست
🍃آسمان می خندد این اتفاق زیبا را و زمین کِل می کشد این پیوند آسمانی را.
🌹مقدسترین پیوند هستی بر #امام_زمان ارواحنا فداه و منتظران حضرتش مبارکباد🌹
دوشنبه 02/07/03
حکایت زمستان
نویسنده: سعید عاکف
کتاب حکایت زمستان به روایت خاطرات یکی از رزمندگان دفاع مقدس به نام عباس حسینمردی میپردازد. این کتاب به روایت خاطرات این آزاده، از دوران کودکیاش تا زمانی که وارد عرصهی جبهه شده میپردازد. عباس حسینمردی با توجه به خانوادهای که در آن بزرگ شده بود، از همان ابتدا شیفتهی اهل بیت (ع) بود. او بهواسطهی مبارز بودن پدر و برادرش، به میدان مبارزه علیه شاه کشیده شد و در عملیاتهای زیادی شرکت کرد و در یکی از همین عملیاتهای جنگ، به شدت مجروح شد، تا جایی که دشمن قصد داشت او را زندهبهگور کند.
عباس حسینمردی قرار بود در صحنهای از صحنههای نبرد، توسط دشمن در یک گور دستهجمعی دفن شود، اما در آخرین لحظات بهواسطهی توسل به حضرت ابوالفضل العباس (ع)، به شکلی معجزهآسا از مرگ حتمی نجات پیدا کرد. پس از این اتفاق، این رزمنده در میان چندین اردوگاههای مخوف و درست در قلب دشمن، به دفعات دست به عملیاتهای شهادتطلبانه زد، اما…
یکی از نکات قابل توجهی که سعید عاکف در این کتاب به آن اشاره میکند، مسئلهی ارتباط رزمندگان جنگ تحمیلی و آزادگان با توسل به اهل بیت (ع) است که درست در لحظاتی که فکرش را هم نمیکنند، آنها را نجات میدهد.
دوشنبه 02/07/03
🌸آغاز ولایت آقا امام زمان (عج) مبارک باد🌸
مذهب بدون صاحب و سرور نمیشود
حرکت که بیهدایت رهبر نمیشود
گیرم که راه هست، در این شامهای تار
دیدن بدون نور میسر نمیشود
در بحث جانشینی بعد از امام حق
هرگز کسی ز حجت حق سر نمیشود
وقتی امام حق برسد موقع نماز
دیگر نمازْ قسمت جعفر نمیشود
وقتی اراده کرده خدا بر حکومتش
او را حریف اینهمه لشکر نمیشود
اصلا بدون پرچم سبز امامتش
تکمیل دین عشق مقدر نمیشود
در دست اوست قبضهی شمشیرِ حق، جز او
کس وارث عدالت حیدر نمیشود
گیرم که بگذرد ز کسانی به لطف خود
نه! بیخیال سیلی مادر نمیشود
از یاد او حکایت مقتل نمیرود
غافل ز فکر خنجر و حنجر نمیشود
در این هجوم سردِ سیاهی شدهست کور
چشمی که در فراق رخت تر نمیشود
دلخسته است عالم هستی از انتظار
بیبوی وصل خستگیاش در نمیشود
آقا بیا قرار دل بیقرارها!
هرگز قرار بیتو مقرر نمیشود
ای حجت خدا، گل نرگس بیا، جهان