حدیث نبوی

حدیث نبوب

حدیث نبوی

داستانک

? داستان کوتاه
تنها بازمانده يك كشتي شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراري به درگاه خداوند دعا مي كرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم مي دوخت، تا شايد نشاني از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمي آمد. آخر سر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه اي كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزي پس از آنكه از جستجوي غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود، بدترين چيز ممكن رخ داده بود، او عصباني و اندوهگين فرياد زد: « خدايا چگونه توانستي با من چنين كني ؟ »
صبح روز بعد او با صداي يك كشتي كه به جزيره نزديك مي شد از خواب برخاست ، آن مي آمد تا او را نجات دهد . مرد از نجات دهندگانش پرسيد : « چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم ؟ » آنها در جواب گفتند: « ما علامت دودي را که فرستادي، ديديم ! » آسان مي توان دلسرد شد هنگامي كه بنظر مي رسد كارها به خوبي پيش نمي روند ، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگي ماست ، حتي در ميان درد و رنج .

 

یا امام رئوف

دست دلم باز به دامان شماست

منتظر جوشش احسان شماست

غصه روزی نخورد هیچ کس

روزی ما دست گدایان شماست

حاتم طایی شدن آسان بود

این کرم کوچکی از خوان شماست
#سلام_امام_رضا_ع_جانم ??

  

 اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ